می نویسیم تا خوانده بشویم. جز این است؟ پس اینجا می نویسم تا کسی مرا بخواند، حتی اگر همه راه های ارتباطی را بسته باشم و نفهمم که چه کسی مرا می خواند. با این حال، کورسوی گنگ و تاریکی در پس ذهنم به سان فریبی کوچک گاه این ندا را سر می دهد که کسی هست که تو را می خواند... و گاه حس می کنم شاید آن کس فقط خود من هستم که هر از چندی یاد مرور نوشته هایم در این جزیره ی متروکه می کنم. جزیزه ای پر از مرغ های دریایی. و یادم می افتد اسمم جاناتان بود.خب اتفاقات زیادی نیفتاده است، زمین و زمان چرخید و شد قرن 15 هجری شمسی... چند بار دیگر حلقه ی do while تکرار شد و ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند... بهار، تابستان، پاییز، زمستان... و دوباره بهار. خب راستش را بخواهی این قدرها هم خالی نبود. اما ما آدم ها زندگی خودمان را خیلی بزرگتر از آنچه که هست می بینیم. گاه می اندیشم که به زودی زمانی فرا می رسد که نه من زنده ام و نه تمام آدم های دور و برم و همه به سان گرد و غبار در هوا معلق خواهیم شد گویی که هیچ زمانی روی زمین قدم برنداشته ایم. و آن گاه همه چیز برایم رنگ می بازد.و در این لحظات، نمی دانم که زندگی را رها کنم یا که سخت در آغوشش بگیرم تنگ، تنگ؟ + نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۰ساعت 18:22 توسط Janatan91 194....
ادامه مطلبما را در سایت 194. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : janatan91 بازدید : 57 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 3:27